فرهامفرهام، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

برای شازده کوچولوم

من ماهی‌ام، نهنگم، عُمّانم آرزوست...

بدون عنوان

دستم را که از روی پیشانیت بلند کردم صدای مینا از اتاق کناری بلند شد؛بس کن بخدا تو زود پیر میشوی...چند دقیقه بعد لبهایم را به بهانه بوسیدن روی گونه ات گذاشتم هنوز گرم بود.آهسته در آغوشت کشیدم و به خانه پناه بردم....شب چراغها که خاموش شد آرام بالشم را کشیدم و به اتاقت آمدم خودم را کنارت مچاله کردم هنوز در فکر مراسم ختم بی روح پیرزن همسایه بودم!چرا هیچکس بیاد همین دلهره های ساده مادرانه برایش اشکی نریخت؟! ...
4 شهريور 1395

دستهایت

  دستهایت....تمام آنچه من دارم!قسمتی از بهشت که جاودانه ام کرد٬امروز فقط دقیق تر شدم٬فردا دلم برای کودکیت تنگ میشود٬همین دست٬این قامت کوچک در آغوشم٬بوسه های گاه و بیگاهت وشیطنت های شیرینت.....قدردان حضورت هستم. ...
13 تير 1395

پاره ای وجودم

یک تکه از وجودم که جلوی چشمام رشد میکنی پاک و دست نخورده یک ارگان حیاتی مثل قلب ..یک آینه تمام نما از اعمالم...از زندگی یک مادر تمام وقت بودن رو انتخاب کردم تمام دقایقم از آن تو....تو بزرگ شو مرد شو و من کم کم به انتها برسم  به جایی برسم که وقتی میبینمت با خود زمزمه کنم :روزی آمد که من در تک تک سلول های تن تو جاودانه شدم وتو ادامه همه آنچه من نامیده شدم هستی... ...
30 خرداد 1395

دوسال و دوماهگی

سبزی چشم تو دریای خیال پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز مزرع سبز تمنایم را ای تو چشمانت سبز٬در من این سبزی هذیان از توست زندگی از تو ومرگم از توست   ...
4 خرداد 1395

دوساله شدنت مبارک

دوسال از اومدنت به آغوشم میگذره امشب دلم میخواست باهات خلوت کنم این تب لعنتی تو بهونه شد باهم تنها بمونیم تو شلوغیای سال نو امشبو تو بغلم باصدای نفسامون خوابیدی.دوسال پیش اولین شبی بود که وجودتو کنارم حس میکردم شاید این حال نابم بخاطر یکی شدن سالگرد مادرشدنمو روز مادر باشه.سالروز آمدنت هدیه ایست تا ابد که مادرشدنم را برایم یادآوری میکند. یه حال عجیبی دارم به خدا التماس کردم هیچوقت منو بواسطه تو امتحان نکنه خودش میدونه که چقدر ضعیفم.چقدر بنده بدی بودم و باتمام وجود ایمان دارم از لحظه اول بدون واسطه و دعا خودش بخاطر بزرگیش تورو تو وجودم هدیه گذاشت.مادر شدن برای من یه نقطه عطف بود که بعد ازاون نقطه زندگی منو به یه ور دیگه کشوند یجایی که تما...
18 فروردين 1395

باز هم مادرانه

بالاخره تصمیم گرفتم بند ناف دومیو که منو تورو بیست و دوماه بهم وصل کرده پاره کنم. نگرانم٬نگران اینکه دیگه نتونم از زاویه همیشگی به چشمات نگاه کنم ولی هرچی جلوتر میریم بیشتر عاشقت میشم وقتی میبینم قدکشیدنتو ...تشکر از خدا که منو واسطه اصلی این عشق کرد.   پینوشت:عکس سمت راست درشرف یکسالگی و سمت چپ همین پایان بیست و دوماهگی 😇 ...
13 بهمن 1394