فرهامفرهام، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

برای شازده کوچولوم

من ماهی‌ام، نهنگم، عُمّانم آرزوست...

فرشته کوچک خوشبختی

عاقبت در صبح یکی از روزهای بهار فرزند من پا به دنیا گذاست و خداوند نام شورانگیز مادر را بر من نهاد...   از اولین عکسای بعد از لحظه تولدت.... (کرمانشاه.بیمارستان سجاد.ساعت یازده وسی وشش دقیقه صبح) ...
31 فروردين 1393

امروز ده اسفند فقط به یک ماه آینده تو همچین روزی فکر میکنم...یک ماه تا آمدنت

فرزندم...پاره تنم.... تو می آیی و با لبخند شیرینت، با گرمای دلپذیرت ونگاه بی نظیرت... چگونه برات از شادیم بگویم؟ از شوقم برای تولدت... تو می آیی و به زندگیمان رنگ تازه ای میبخشی چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویزو به غایت مدهوش کننده عظمت پروردگار را در ظرافت وجودت در وجودم میجویم                                                                                     هفته سی وپنجم
10 اسفند 1392

برای شاهزاده ام

پسرکم برای کسی که برایت نمی جنگد نجنگ...پسرکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن...بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی...فرزندم تو بهترینی...همیشه با این باور زندگی کنی...خودت را فراموش نکن...شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد...اما به یاد داشته باش کسانی هستند که وقتی می خندی جان تازه میگیرند...فرزند من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست...اشتباه که کردی برخیز...اشکالی ندارد بگذار دیگران هرچه میخواهند بگویند...خوب باش اما سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد،خاص بودنت را در می یابد...زمستان است...زیاد میشنوی هوا دونفره است!!! عزیزم تنها قدم زدن هم دنیای دیگری دارد...فرزندم شاید شاهزاده را همه بشناس...
5 بهمن 1392

وقتی یه حس جدیدو تجربه میکنی...

درسته که الان بیست وهشت هفته ای میشه که تو تووجودمی اما تا الان حسی که بهت داشتم بیشتر شبیه احساس مسئولیت بود ولی چندروز پیش که دکترم یکم ترسوندم اونموقع بود که فهمیدم چقدر دوست دارم... ممنونم از خدا که منو تو خلقت یه ادم شریک دونست این روزاس که خیلی از واژه های آشنا برام معنی پیدا میکنه خیلی از کلمات که از زبون خیلی از مادرا شنیدم مث فداکاری یا عشق... فرشته کوچولوی من اگه دختر بودی مطمئن میشدم یه روز این حسو تجربه میکنی و حرفامو میفهمی ولی نمیدونم حس فرهاد به تو چیه نه اینکه نبینم انگار تو این شش ماه گذشته کاملتر شده مرد بود تیکه گاه محکم تری شده کاش میشد اون برات یه جایی بنویسه،بنویسه که چطور دوست داره چقدر... عشق تو رو تو نگاهش م...
23 دی 1392