فرهامفرهام، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

برای شازده کوچولوم

من ماهی‌ام، نهنگم، عُمّانم آرزوست...

مادرانه

  دلم ضعف میرود برای دنیای مادری دنیایی که متعلق به خودت نیستی همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر بی پناه است که اغوش تو ارامش میکند آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند آنقدر ضعیف است که شیره جان تو پرورشش میدهد مادری را دوست دارم چون به بودنم معنا میدهد چون ارزشم را به رخم میکشد  مادری را دوست دارم ……… هرچند در آیینه خودم را نمیبینم آن زن خسته …. ژولیده و کم خواب . قاب آیینه را تنها وقتی میشناسم که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخورد و باخنده از من میخواهد که عکسی دو نفره بگیریم و آنوقت هست که من زیبا میشوم و زیباترین ژست دونفره را در قاب آیینه حک میکنم        ...
22 تير 1394

دندونای خوشمزززززه

دیگه مثل ماهای پیش بهم اجازه عکاسی نمیدی! از ابتدای نه ماهگیت تا حالا درصدد عکس گرفتن از دندونای خوشمزه تم امروز بالاخره موفق شدم   ...
4 بهمن 1393

هشت ماه گذشت...

از روزی که تو آمدی تا امروز هر روز به عقب برمیگردم و با اینکه اول راهم به خودم میبالم که تو بزرگ شدن یه انسان چقدر نقش مهمی داشتم امشب متوجه رویش اولین دندونت شدم خیلی هیجانزده م...  
9 آذر 1393