فرهامفرهام، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

برای شازده کوچولوم

من ماهی‌ام، نهنگم، عُمّانم آرزوست...

نوروز ۱۴۰۱

1401/1/3 17:32
نویسنده : فائزه
220 بازدید
اشتراک گذاری

تو برای بهار انتظاری طولانی کشیدی. تو از سرمای ماه‌های مانده به تولدت ترس کردی، لرزیدی اما قوی‌تر شدی. گفتی در نبود من گریه می‌کردی. گفتی فقط با من یک حرف‌هایی را می‌زنی، وقتی شب کنار تخت می‌نشینم و دست توی موهای طلاییت می‌کشم. هروقت گفتم خوبم باور نکردی. هروقت خواستم پا از خانه بیرون بگذارم دنبالم دویدی. ترس برنگشتنم تا مدت‌ها همراهت بود اما یک روز به خودت آمدی گفتی مطمئنم بهتر شدی. یک نفس راحت کشیدی و سفره‌ی هفت سین را با من چیدی. با این قد کوچک و عمر هشت ساله‌ات به اندازه‌ی یک مرد کنارم ایستادی. یک روز را کنار تختم چمباتمه زده شب کردی و من کم‌کم به خاطر عشق وجود شما چندنفر به خودم آمدم، این زندگی متصل به شماها را به چنگ گرفتم و به دندان کشیدم. خوب شدم و حالا مثل تو که توی این عکس انتظار تحویل سال و گرفتن هدیه‌ی سال نو را می‌کشی منتظر آمدن کسی هستم که مثل تو مادر صدایم کند و تو برادرش باشی.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)